Broken spell | طلسم شکسته P3/آخر
گرگ به سادگی شرطش را روی زمین برفی نوشت:«بزار مارکت کنم.»
-چی؟!!
***
هیچ کس دقیقا نمیدانست پادشاه قدرتمند دو کشور متحد، کیم تهیونگ
چطور و چگونه به قتل رسید، اما این موضوع واضح بود که پس ازآن
دستی قدرتمند برای به تخت نشاندن شاهزاده ی دیوانه، جئون جونگ
کوک همه کار میکرد. شاهزاده که پس از برگشتن رنگ چشمانش به
وضوح تغییر کرده و برقی نارنجی رنگ داشت، به عنوان تنها پادشاه بر
حق دوسرزمین به تخت سلطنت نشست و همه به انقیاد او درآمدند.
در همان هنگامی که جونگکوک در تالار تاریک قصر پادشاه سابق،
تهیونگ، درحال بررسی گزارش هایی از وضعیت بد خزانه بود، در
مهمانخانه ای کوچک در حومه ی شهر و نزدیک کوهستان، جیمین در
اتاقی آکنده از طلا و نقره نشسته و خزهای تیره رنگ گرگی که کنارش
لم داده بود را نوازش می کرد .
نگاه جیمین بی رنگ بود، توخالی و مانند ارواح، همانطور که یک آینده
بین باید باشد. مرد زمزمه کرد:«قرار بر این بود که مارکش نکنی.»
گرگ خرخری کرد. جیمین متوجه کلمات گرگ شد و پوزخند کوتاهی
زد:«اینکه میخواستی در تمام زندگی هاش اونو کنار خودت داشته باشی
فقط باعث نابودشدن طلسمی بود که در سرنوشت اون قرار داشت. جئون
جونگکوک دیگه زیبا نیست و به چیزی زیبایی نمیبخشه... اون همه
چیزو نابود می کنه و هر بار که در هر زندگی اون باهاش رو به رو بشی، تورو
یک گام به مرگت نزدیکتر میکنه.»
گرگ نگاهی به جیمین کرد و مرد را به خنده انداخت:«البته که این
دقیقا همون چیزیه که همیشه میخواستم... مرگ و نابودی تو به عنوان
بدترین حیوان دست آموزی که برای خودم انتخاب کردم آرزویی بود که
تو به دست خودت برام برآوردش کردی، اما این حقیقت رو در نظر نگرفتی که
شاید نظر دیگه ای درمورد جونگکوک و تهیونگ داشته باشم؟!»
گرگ ناخواسته غرشی از روی ترس کرد و جیمین پلک هایش را روی
هم گذاشت:«درسته، اونا مکمل های قدرت من بودن. کسایی که اگر
تو وارد سرنوشتشون نمی شدی میتونستم به جای حیوانات دست آموز بی
مصرفم به کار بگیرم و ازشون استفاده کنم... و تو همه چیزو نابود کردی.»
پلک های جیمین اینبار کمی لرزید و لب هایش با وزشی سرد از انتهای
حلقش باز شدند:«البته نه همه چیزرو... دارم می بینم که وقتی بمیری
و از شر این جهان راحت بشی، اون دو نفر هم به بهترین وضعیتشون
برمیگردن و می تونم برای خودم بگیرمشون.»
گرگ دور خودش پیچید، و جیمین آرام گفت:«ممکنه... اونا میتونن فقط
انسان هایی زیر دست من نباشن. باید دید چقدر و چطور تغییر میکنن...
این بخش از آینده از من هم پوشیده است.»
........................................................................................
#BTS
#Taekook
#تهکوک
#وانشات
-چی؟!!
***
هیچ کس دقیقا نمیدانست پادشاه قدرتمند دو کشور متحد، کیم تهیونگ
چطور و چگونه به قتل رسید، اما این موضوع واضح بود که پس ازآن
دستی قدرتمند برای به تخت نشاندن شاهزاده ی دیوانه، جئون جونگ
کوک همه کار میکرد. شاهزاده که پس از برگشتن رنگ چشمانش به
وضوح تغییر کرده و برقی نارنجی رنگ داشت، به عنوان تنها پادشاه بر
حق دوسرزمین به تخت سلطنت نشست و همه به انقیاد او درآمدند.
در همان هنگامی که جونگکوک در تالار تاریک قصر پادشاه سابق،
تهیونگ، درحال بررسی گزارش هایی از وضعیت بد خزانه بود، در
مهمانخانه ای کوچک در حومه ی شهر و نزدیک کوهستان، جیمین در
اتاقی آکنده از طلا و نقره نشسته و خزهای تیره رنگ گرگی که کنارش
لم داده بود را نوازش می کرد .
نگاه جیمین بی رنگ بود، توخالی و مانند ارواح، همانطور که یک آینده
بین باید باشد. مرد زمزمه کرد:«قرار بر این بود که مارکش نکنی.»
گرگ خرخری کرد. جیمین متوجه کلمات گرگ شد و پوزخند کوتاهی
زد:«اینکه میخواستی در تمام زندگی هاش اونو کنار خودت داشته باشی
فقط باعث نابودشدن طلسمی بود که در سرنوشت اون قرار داشت. جئون
جونگکوک دیگه زیبا نیست و به چیزی زیبایی نمیبخشه... اون همه
چیزو نابود می کنه و هر بار که در هر زندگی اون باهاش رو به رو بشی، تورو
یک گام به مرگت نزدیکتر میکنه.»
گرگ نگاهی به جیمین کرد و مرد را به خنده انداخت:«البته که این
دقیقا همون چیزیه که همیشه میخواستم... مرگ و نابودی تو به عنوان
بدترین حیوان دست آموزی که برای خودم انتخاب کردم آرزویی بود که
تو به دست خودت برام برآوردش کردی، اما این حقیقت رو در نظر نگرفتی که
شاید نظر دیگه ای درمورد جونگکوک و تهیونگ داشته باشم؟!»
گرگ ناخواسته غرشی از روی ترس کرد و جیمین پلک هایش را روی
هم گذاشت:«درسته، اونا مکمل های قدرت من بودن. کسایی که اگر
تو وارد سرنوشتشون نمی شدی میتونستم به جای حیوانات دست آموز بی
مصرفم به کار بگیرم و ازشون استفاده کنم... و تو همه چیزو نابود کردی.»
پلک های جیمین اینبار کمی لرزید و لب هایش با وزشی سرد از انتهای
حلقش باز شدند:«البته نه همه چیزرو... دارم می بینم که وقتی بمیری
و از شر این جهان راحت بشی، اون دو نفر هم به بهترین وضعیتشون
برمیگردن و می تونم برای خودم بگیرمشون.»
گرگ دور خودش پیچید، و جیمین آرام گفت:«ممکنه... اونا میتونن فقط
انسان هایی زیر دست من نباشن. باید دید چقدر و چطور تغییر میکنن...
این بخش از آینده از من هم پوشیده است.»
........................................................................................
#BTS
#Taekook
#تهکوک
#وانشات
۳۱۸
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.